این وبسایت را حمایت می کنم
ابزار و قالب وبلاگبیست تولز

گوگل پلاس

تصویر ثابت

لیلی و مجنون

جز توکل بر خدا سرمایه ای در کار نیست / هر که را باشد توکل کار او دشوار نیست

خبرنامه:

کلبه دوستان

گیاه پزشکی

گیاهان زینتی

جملات زیبا


gps ماشین ردیاب

دیلایت فابریک

جلو پنجره لیفان ایکس 60

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کلبه و آدرس koolbe.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار بازدید

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 170
بازدید کل : 50045
تعداد مطالب : 200
تعداد نظرات : 1899
تعداد آنلاین : 1

تماس با ما
لیلی و مجنون


 

بی شک بارها نام لیلی مجنون را شنیده ومی خواهید بدانید داستان دلدادگی این دو چیست

 که اینقدر بر سر زبان هاست وحتی ضرب المثل کوی وبرزن شده است .

 می خواهم خیلی خلاصه داستان را بیان کنم هر چند شما دوستان عزیز استاد مایید .

 

 امیدوارم طوری بیان کنم که در اخر معلوم شود لیلی زن بود یا مرد!

لیلی ومجنون نام یکی از منظومه های نظا می گنجوی شاعر بزرگ ایران است .

لیلی دختری زیبا از قبیله عامریان بود و مجنون پسری زیبا از دیار عرب .

نام اصلی او قیس بود و بعد از آشنایی با لیلی او را مجنون یعنی دیوانه خواندند

 چرا که او دیوانه بار دور کوه نجد که قبیله لیلی در آنجا بود طواف می کرد.

 قیس با لیلی در راه مکتب آشنا شد و این دو شیفته یکدیگر شدند.

 ابتدا عشقشان مخفی بود اما از آنجا که قصه دل را نمی توان مخفی نگاه داشت ،

رسوای عالم شدند قصه دلدادگی ان دو به همه جا رسید .

پدر لیلی مردی بود مشهور و ثروتمند و چون بعضی از(( رجال امروزی!)) حاضر نبود

 دخترک زیبای خود را به فرد بی سر و پایی چون قیس دهد که تنها سرمایه اش

 یک دل عاشق بودو بس .

پدر مجنون به خواستگاری لیلی رفت اما نه تنها پدر لیلی بلکه همه قبیله عامریان

 

 با این وصلت مخالفت کردند

مجنون چون جواب رد شنید زاری ها و گریه ها کرد ولی دست بردار نبود قبیله لیلی

قصد آزار او را کردند و او گریخت .مجنون حتی شخصی به نام نوفل را به خواستگاری

 لیلی فرستاد اما سودی نداشت .

 بعدها لیلی را به مردی از قبیله بنی اسد دادند البته بر خلاف میل لیلی،

نام این مرد ابن سلام بود عروسی مفصلی بر گزار شد پدر لیلی از خوشحالی سکه های

 زیادی بین حاضران تقسیم کرد در اولین شب زفاف ابن سلام سیلی محکمی

 از لیلی نوش جان کرد .

مردی خبر این ازدواج را به مجنون رسانید و خود بهتر میدانید در ان موقع چه حالی

 به مجنون عاشق و بی دل دست داد ، غم مرگ پدر نیز پس از چندی به آن اضافه شد .

 لیلی نیز دل خوشی از ابن سلام نداشت و به زور با او سر می کرد تا اینکه ابن سلام

بیمار شد وپس از مدتی جان سپرد و لیلی در مرگ جان سوز او به سوگ نشست!! .

 این خبر را به مجنون رساندند ، مجنون دو تا پا داشت دو تای دیگر هم قرض گرفت

 و به دیدار لیلی شتافت شاید می خواست شریک غم لیلی پدرش باشد !

سرتان را درد نیاورم این دو مدتی در کنار هم بودند واز عشق هم بهره ها بردند

ولی افسوس که دیری نپایید که چراغ عمر لیلی زیبا روی خاموش شد

 و مجنون تنهای تنها شد .

 قبر لیلی را از مجنون مخفی ساختند ولی مجنون از خدا خواست او را به لیلی برساند

 و گفت اینقدر می گردم واینقدر خاکها را می بویم تا بوی لیلی را حس کنم و چنین کرد

 تا قبر دلداده خود را یافت . مجنون بر سر قبر لیلی انچنان گریه و زاری کرد

 تا به او پیوست و او را در کنار لیلی دفن کردند و این دو دلداده عاشق بار دیگر

در کنار هم آرمیدند .

 

باید گفت صد احسنت به این عشق . اما نتایج این عشق برای عاشقان :

 

1 - عزیزان مواظب باشید در راه مدرسه ، دانشگاه و...


عاشق نشوید و اگر شدید چون لیلی و مجنون شوید

 

2 - حال که عاشق شدید بدانید عشق مخفی کردنی نیست پس شهره آفاقید


3 - در راه عشق خود استوار و صبور باشید حتی از خویشان معشوقه خود نترسید


4 - هرگز تن به از دواج کسی که دوستش ندارید ،ندهید


5 - در راه عشق باید رنج ها و سختی ها بکشید(( که عشق آ سان نمود اول ولی افتاد مشکل ها))

 

 

 

آه چه غرقاب مهیبی است عشق


مهلکه پر ز نهیبی است عشق


غمزه خوبان دل عالم شکست


شیر دل است آن که از این غمزه رست


زندگی عشق عجب زندگی است


زنده که عاشق نبود زنده نیست

 

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

کتی
ساعت21:20---27 مهر 1391
به زندگی ام آمدی ...

اما! آرام و بی صدا ...

به زندگی ام رنگ زدی ...

اما! خاكستري ...

در کنارم بودی

اما! سرگردان ...

و من فقط بی تفاوت با تو بودن را ادامه می دهم ...!


mehran
ساعت19:36---22 مهر 1391
وبت خیلی زیبا و قشنگه اگه دوست داشتی به منم سر بزن راستی اگه خاستی بیا تبادل لینک کنیم اگه لینک کردی منو به اسم <عشق تنها> لینک کن منم تورو لینک میکنم بااااااااااااای

فرشته
ساعت9:29---15 مهر 1391
سلامزیباست


سحر
ساعت19:41---14 مهر 1391
درد را از هر طرف بخوانی درد است,دریغ از درمان که عکسش نامرد است...

فریاد بی صدا
ساعت0:04---13 مهر 1391
سلام خوندم خیلی جالب بود دوست داشتی سری به لینک هایی که کردید و دارن خاک میخورن یه نگاهی بنداز دوست داشتی سری به ما هم بزن

دخترک
ساعت14:43---12 مهر 1391
پاییز تنها فصلیه که از همون اولین روزش خودشو نشون می ده!

کاش همه انسانها مثل پاییز باشن تا از همون روز اول رنگ و روی اصلیشون رو نشون بدن


اکبرهراتی
ساعت19:38---11 مهر 1391
سلام خیلی وقت من دسترسی به کامپیتور به خاطرزلزله درمنطقه ما نداشتم وب تون خیلی زیباشده

فروزنده غیاثی
ساعت18:38---11 مهر 1391
سلام قاصدک مهربان
به سوی هم گام بر میداریم
به یک زبان سخن می گوئیم
اما به وسعت رؤیاهامان تنها می مانیم


سميه
ساعت13:07---11 مهر 1391
لحظه ها را درياب
چشم
فردا كور است
نه چراغيست در آن پايان
هر چه از دور نمايانست
شايد آن نقطه نوراني
چشم گرگان بيابانست


مهسا
ساعت12:28---10 مهر 1391
خسته ام...

از تظاهر به ایستادگی...

از پنهان کردن زخم هایم...

زور که نیست...!!

دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم...

وبا لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز روبه راه است...

اصلا دیگر نمیخواهم که بخندم...

میخواهم لج کنم...

با خودم...

با همه دنیا...

چقدر بگویم فردا روز دیگریست،

وامروز بیاید و مثل هر روز باشی...؟

خسته ام...از خودم...

از همه زندگی...

میخواهم بکشم کنار...

از خودم...

از همه زندگی...!!!


سحر
ساعت20:18---9 مهر 1391
کاش آدم ها یکم جرات داشتن …
گوشی رو برمیداشتن و زنگ میزدن و میگفتن :
ببین ؛ دلم واست تنگ شده ،
واسه هیچ چیز دیگه ای هم زنگ نزدم …


kiris hossein
ساعت18:27---9 مهر 1391
salam azizam mamnon ke sar zadi..manzoram hamin adres bod aziz..khosh hal misham bazam be ma sari bezani

عاطفه
ساعت14:55---9 مهر 1391
سلام آپ زیبایی داشتید
ای کاش جوونای ما به این نکات توجه وعمل کنن
ممنون بابت این پست بسیار زیبا
موفق باشید


فریده
ساعت10:39---9 مهر 1391
این روزها آدمها رو خیلی ساده میشه شناخت !
کافیه یک روز شاد نباشی ؛
حالت بد باشه ...
بی اعصاب باشی ،
بی پول باشی !
اون وقت اطرافت را خوب نگاه کن ....
دوست واقعیت رو میتونی ببینی ... !!!


مهسا
ساعت0:54---9 مهر 1391
سلام عزیز دلم قاصدک جان مرسی که به وبلاگم سر زدی خوش حالم کردی شما چقدر وبتون قشنگه موفق باشی نفسم

ی غریبه
ساعت17:47---8 مهر 1391


........♥#########♥
.....♥#############♥
...♥###############♥
..♥#################♥..................♥###♥
..♥##################♥..........♥#########♥
....♥#################♥......♥#############♥
.......♥################♥..♥###############♥
.........♥################♥################♥
...........♥###############################♥
..............♥############################♥
................♥#########################♥
..................♥######################♥
....................♥###################♥
......................♥#################♥
........سلام.........♥##############♥
...........................♥###########♥
..........خوبی...........♥#########♥
...............................♥#######♥
....وب قشنگی داری ......♥#####♥
...................................♥###♥
.....................................♥#♥
.......................................♥
........................................♥
........................................♥
.....مرسی که به ما سر زدی♥
.........................................♥
........................................♥
.......................................♥
ی غریبه.........................♥
.................................♥
............................♥
......................♥
.................♥
............♥
........♥
......♥


ساقی
ساعت14:51---8 مهر 1391
می خواستم شادمانتان کنم!
همیشه به روی رفتارتان خندیدم!
در تمام عکسهای یادگاری لبخند زدم!
اما چه کنم که شعر، حقیقتِ تلخی بمد!
حقیقتِ تلخِ تزلزل بغض
و تحمل حزن!
نه جایی برای ته مانه تبسم های من داشت،
نه مجالی برای رویش شادی!
من می دانستم که هر حرفی حرف می آورد!
می دانستم که فریاد را نمی شود زمزمه کرد!
حالا سرم را بالا می گیرم و اکنار سایه ام می گذرم!
حالا در همین اتاقِ در بسته،
بر صندلیِ کوچکم می ایستم
و رو به دیوارها فریاد می زنم:
« - من شاعرم!»
(و این دروغ دلنشینی ست!
که به قدرِ ارزنی هم شاعر نبوده ام هرگز!)
حالا به هر عابری که در خیابان از کنارم گذشت
کتابی می دهم!
می دانم که دیوانه ام میخوانند!
می دانم که به خطوطو درهم خوابهایم می خندند!
می دانم که کسی مدالی بر سینه ام نخواهد زد!
اما یادتان باشد!
فردا درباره همین دلبستگی های ساده
قضاوت خواهید کرد!
یادتان باشد!


دخترک
ساعت14:11---8 مهر 1391

بخشش کنید اما نگذارید از شما سو استفاده شود

عشق بورزید اما نگذارید با قلبتان بد رفتاری شود

اعتماد کنید اما ساده و زود باور نباشید . . .


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





شنبه 8 مهر 1391برچسب:" قاصدک ", :: 10:32 :: نويسنده : کلبه



کلبه عشق

این وبسایت در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به ثبت رسیده است

All Rights Reserved For Koolbe.ir
Copy Right 2012

ابزار فيد خوان